وب هکس

این صفحه را به اشتراک بگذارید
سینما و بازیگران ایران
هنر نزد ایرانیان است و بس
گفت‌و‌گو با محمدابراهيم معيري
كارگردان «گلوگاه»: هيچ توجهي به سينماي مستقل نمي‌شود (كامل)
باني‌فيلم آنلاين - ساناز قنبري: اين يك حقيقت است كه فيلم اجتماعي در ايران هنوز جايگاه شايسته خودش را پيدا نكرده و اين سينما بسيار مهجور مانده است.

با اين وجود هنوز هم كارگردان‌هاي بسياري هستند كه در اين زمينه فعالند و آرام، بي‌صدا و دور از حاشيه تنها دغدغه‌هايشان را به تصوير مي‌كشند. از جمله اين كارگردان‌ها «محمد ابراهيم معيري» است كه فيلم‌هايي مانند «دامنه‌هاي سفيد»، «كتوني سفيد»، «قاصدك‌ها در باد مي‌رقصند» و... را در كارنامه خود دارد و در حال حاضر فيلم «گلوگاه»‌ را كه از سوژه‌اي بكر برخوردار است روي پرده اكران دارد. فيلمي كه بيانگر مصائب و مشكلات زندگي دكل بنداني مهربان است كه هميشه در جاده‌ها به سادگي از كنارشان عبور كرده‌ايم، مثل باقي مهرباني‌هايي كه چشم بسته از كنارشان مي‌گذريم...

  

دغدغه‌تان در ساخت فيلمي با محوريت زندگي دكل‌بندان چه بود؟

ـ اين سوژه‌اي بكر و دست نخورده بود و فضاي متنوعي از سينما در اختيار ما قرار مي‌داد كه براي من خيلي متفاوت بود. يعني آن عناصر عمودي كه وجود داشت، باعث مي‌شد تا من در اين فيلم به نوعي تنوع بصري را تجربه كنم. همچنين مفاهيمي كه اين موضوع در اختيارم مي‌گذاشت، مفاهيمي بود كه فكر مي‌كردم لازمه امروز جامعه ايران است و واجب مي‌دانستم كه به آن پرداخته شود.

فيلمنامه و تحقيقات راجع به آن چقدر طول كشيد؟

ـ دامنه شروع پژوهشم راجع به اين موضوع سابقه‌اي 9ـ8 ساله دارد. من سفرهاي زيادي به شهر «گلوگاه» داشتم و گپ و گفت بسياري با كارگران خطوط مختلف از نقاط گوناگون كشور، خانواده‌هاي اين عزيزان و همچنين تكنسين‌ها و مديران خطوط. در ادامه متوجه شدم كه اين جريان گسترده‌گي و زواياي بسياري دارد كه بايد در قالب يك فيلم سينمايي به آن پرداخته شود. بنابراين شروع به نوشتن فيلمنامه كردم. تقريباً 5ـ4 ورژن از اين موضوع نوشته شده و فيلمنامه آخر كه در واقع آخرين متن اين داستان بود، تقريباً 5/1-1 سال قبل از توليد نوشته شد. متن‌هاي قبلي را هم حالا شايد بعدها با يك تغييراتي كار كردم چون دايره توليد اين فيلم را يك تريلوژي مي‌دانم كه قسمت‌هاي بعدي‌اش طي سال‌هاي آينده بايد ساخته شود.

پس قسمت‌هاي بعدي اين تريولوژي در راه است...

ـ يك طرح‌هايي دارم چون همانطور كه گفتم اين موضوع گسترده است و بعضي از زوايايش را ما نتوانستيم ببينيم. طرح‌هاي بعدي روي همان موضوعات متمركز خواهد شد. منتهاي مراتب جداي از اين هم منتظرم ببينم مخاطب در اكران عمومي و پخش DVD چه نظري دارد و كلا بازتاب اين فيلم نزد مردم (هم سينماگران و هم اهالي و كارگران «گلوگاه») به چه صورت خواهد بود. بعد از جمع‌بندي اين‌ها مي‌توانم بگويم از چه زاويه‌اي به قسمت دوم كه البته عنوان ديگري خواهد داشت مي‌پردازم.

جالب است كه براي شروع فيلمبرداري عجله نداريد و اول با حوصله روي فيلمنامه و قصه كار مي‌كنيد. شايد به اين دليل باشد كه شما به هر حال كارتان را با فيلمنامه نويسي شروع كرديد. غالباً در سينماي ايران همه براي شروع كار عجله دارند. چون فكر مي‌كنند حالا مي‌روند سر صحنه و فيلمنامه را يكجور جمع مي‌كنند.

ـ بسياري از مسائل در سينماي ايران مطابق استاندارد پيش نمي‌رود يا حداقل در سال‌هاي اخير اينطور بوده. شخصاً فكر مي‌كنم سينما كار بسيار دشواري است، خصوصاً فيلمي مثل «گلوگاه». در «گلوگاه» ما دشواري‌هاي بسياري را متحمل شديم، به لحاظ توليد، جذب سرمايه و بحث‌هاي بعد از توليد و اكران، حضور در جشنواره و... . منظورم اين است كه «گلوگاه» رنج‌هاي زيادي را به دنبال خود كشيد تا به اين نقطه رسيد، اما در كل فكر مي‌كنم اگر قرار است فيلمي در كارنامه يك فيلمساز قرار بگيرد بايد به لحاظ كيفي و محتوايي در نقطه قابل قبولي بايستد كه كهنه نشود و با گذشت زمان همچنان طراوت خودش را حفظ كند و البته نسل بعدي هم كه اين فيلم را مي‌بيند متوجه مسائلي شوند كه شايد رسانه‌ها يا انواع بصري ديگر در اختيارشان نگذارند. من به اين ويژگي‌ها در سينما فكر مي‌كنم.

فيلمنامه‌هاي قبلي‌تان‌ را هم خودتان نوشتيد؟

ـ بله.

براي نوشتن از جايي الهام نمي‌گيريد، به عبارت ديگر اقتباسي نيستند؟

ـ نه. شانسي كه داشتم اين بود كه قبل از ورود به سينما داستان نويس بودم. در دهه 70 چند مجموعه داستان و يك رمان از من منتشر شد. در حقيقت همان داستان‌نويسي خيلي در فيلمنامه‌نويسي‌ به كمكم آمد. در مجموع هر سوژه‌ و هر ايده يك جور به ذهن مي‌رسد. اول از طريق تخيل و دوم از راه نيازي است كه يك نويسنده يا هنرمند در جامعه احساس مي‌كند...

منظورم از اقتباسي اين است كه مثلاً كتاب يا فيلمي نبوده كه براي ساخت «گلوگاه» از آنها تأثير بگيريد؟

ـ مسلماً نه. اگر چنين چيزي بود تا به حال عنوان كرده بودم! فيلمنامه‌هايي كه نوشتم هيچ كدام متأثر از كتاب يا فيلمي نبوده. چه سؤال‌هايي مي‌كنيد! به نظر مي‌رسد دنبال ظرايفي مي‌گرديد!

به هر حال اقتضاي يك گفت‌و‌گو همين سوال‌هاست...

ـ من داشتم جواب خوبي به شما مي‌دادم كه براي مخاطبان فيلمنامه‌نويسي‌تان هم ممكن است جالب باشد. داشتم مي‌گفتم كه جدا از تخيل و نياز اجتماعي گاهي اوقات اتفاقات واقعي منبع نگارش يك فيلمنامه است. مثل فيلم «گلوگاه» كه وقايعي كه در شهر گلوگاه اتفاق مي‌افتاد و همچنين تاريخ 70 ساله دكل‌بندي در اين شهر اولين نقطه الهام من بود. من اتفاقاً در نگارش اين فيلمنامه سعي كردم به هيچ وجه تخيل را وارد نكنم و به نوعي همان زندگي واقعي و اجتماعي افراد گوياي كل مطلب است. البته در بعضي از فيلمنامه‌ها هم ممكن است كه نياز باشد نويسنده از آيتم‌هاي ديگري استفاده كند. گاهي اوقات هم يك موسيقي، تصوير، عكس و... مي‌تواند الهام بخش يك فيلمنامه باشد.

وقتي فيلمنامه را مي‌نوشتيد در ذهن‌تان آن را دكوپاژ هم مي‌كرديد و تصويري از نحوه اجرايش داشتيد؟

ـ خوشبختانه همان مواقعي كه روي خط‌هاي دكل‌بندي بودم ظرايف كار را ديدم و فهميدم بايد به چه نكاتي توجه كنم. در حقيقت نگاه كردن به كار اين افراد در زمان‌هاي طولاني باعث شد كه بفهمم دكوپاژ فيلم چطور بايد باشد، نحوه حركت اينها در آن عنصر عمودي چطور بايد باشد (يعني شخصيت‌هاي فيلم چگونه بايد حركت كنند)، ميزانسن‌هاي فيلم چگونه بايد باشد و... اينها را در طول پژوهش‌ها متوجه شدم. وقتي هم كه فيلمنامه را مي‌نوشتم به اين نكته توجه داشتم ولي در نهايت دكوپاژ قطعي و اصلي موقع فيلمبرداري فيلم بوجود آمد.

به نظرم در «گلوگاه» بيشتر به فضاي مستند نزديك شديد. چرا يكدفعه فيلم را مستند نساختيد؟

ـ به هر حال من اين موضوع را در فضاي سينمايي عرضه كردم، همراه با قابليت‌ها و امكاناتي كه سينما بابت شخصيت‌پردازي، داستان‌گويي، ديالوگ‌گويي و... در اختيار من مي‌گذاشت. جدا از اينكه شخصاً به مستند اعتقاد كاملي دارم، اما ظرفيت‌هاي سينما ظرفيت‌هاي خاصي است. اوج و فرودهايي كه سينماي درام در اختيار بيننده مي‌گذارد باعث مي‌شود كه مخاطب آن موقعيت را بيشتر درك كند و همين نكته اهميت به سزايي دارد. ضمن اينكه من موقع پژوهش ده‌ها ساعت راش‌هاي مستند از اين فيلم داشتم كه هيچ وقت مونتاژش نكردم و در حقيقت به عنوان يك پايه پژوهشي موقع نگارش فيلمنامه، توليد و حتي پيش توليد از آن استفاده كردم چون همان راش‌ها را موقع پيش توليد در اختيار بازيگران گذاشتيم تا متوجه شوند در چه فضايي قرار است حضور پيدا كنند.

نگران واكنش منفي مخاطبان معمول سينما از فضاي حاكم بر «گلوگاه» نبوديد كه مثلاً شايد جذب آن نشوند؟

ـ واقعيت اين است كه من اين فيلم را هم همراه با تماشاگر داخل و خارج از ايران و هم هنگام جشنواره ديدم و متوجه شدم كه فيلم تماشاگر را اذيت نمي‌كند. يعني ما درام داريم كه به هر حال كشش ايجاد مي‌كند و نقاط اوج و فرودي دارد كه تماشاگر را خيلي خسته نمي‌كند. مگر اينكه مخاطب خيلي عامي باشد و عادت به ديدن يكسري فيلم‌هاي تجاري و معمولي داشته باشد كه به هر حال اين افراد در دايره سليقه عمومي هر كشوري هم ممكن است حضور داشته باشند. منتهاي مراتب كار ما اين نيست كه تنها به نيازهاي اوليه تماشاگر پاسخ دهيم. فكر مي‌كنم وقتي چند سال روي يك پروژه وقت مي‌گذاريم بايد نقاط خاص‌تري را ببينم و حتي براي ارتقا و همراه بودن آن نوع تماشاگر هم بايد برنامه داشته باشيم. به هر حال ما به عنوان فيلمساز اگر قرار باشد كه به ارتقا تماشاگر فكر نكنيم و شيوه‌هاي كليشه‌اي سينما را ادامه دهيم كه سينما بقايي ندارد. سينما خيلي راحت به كپي كاري، كليشه و تكرار مي‌افتد و فيلم‌هاي تاثيرگذارش را از دست مي‌دهد. كما اينكه معضل مخاطب در سينماي ايران هم اصلاً همين است.

با توجه به اينكه ساخت فيلم در فضايي خاص و شرايطي ويژه صورت گرفته. در كنار بازيگران از بدلكار هم استفاده كرديد؟

ـ واقعيتش من 4ـ3 گروه بازيگر در اين فيلم داشتم. يكي بازيگران اصلي و جوان فيلم، ديگري بازيگران اصلي و ميانسال فيلم و البته گروهي كه اساساً دكل‌بند بودند. در واقع از كنار هم قرار گرفتن اينها توانستيم اين داستان را تعريف كنيم. از بدلكاران هم فكر كنم در 3ـ2 پلان و از جلوه‌هاي ويژه و بصري هم در 3ـ2 پلان استفاده نموديم، اما بقيه فيلم را كاملاً مستند بازسازي كرديم. ضمن اينكه دكوري هم نداريم و تمام دكل‌ها واقعي است.

در اين فيلم نشاني از احتياط ديده نمي‌شود. در مواردي حتي ريسك هم كرديد و تصميم‌هاي جسورانه گرفتيد. از حاصل اين بي‌احتياطي‌ها نگران نبوديد؟ كلا اين جسارت از كجا مي‌آيد؟ برآيند چند سال حضور در فضاي سينمايي است يا به شخصيت كلي‌تان برمي‌گردد؟

ـ فكر مي‌كنم اين جسارت معجوني از تمام چيزهايي كه شما گفتيد باشد. وليكن هنگام پژوهش فيلم وقتي ساعت‌ها در كنار اين افراد بودم، متوجه شدم كه به هر حال آنها يكسري نكات ايمني را رعايت مي‌كنند، مثل استفاده از كلاه ايمني، كمربند و... در كل حواسشان به خيلي چيزهاست و بسيار خبره و كارآمدند. مردهاي شهر گلوگاه و خصوصا كسانيكه شغل‌شان دكل‌بندي است فرهنگ خاصي دارند. ضمن اينكه خود سينما هم في‌النفسه يك مقدار با ريسك همراه است. ما سعي كرديم تمام نكات را به بچه‌‌ها گوشزد كنيم. درست است، كار مي‌توانست خيلي خطر آفرين باشد. اولين صحبتي كه با تهيه‌كننده كرديم اين بود كه اين دكل‌هايي كه به عنوان لوكيشن مي‌خواهيم از آن استفاده كنيم بايد كاملاً واقعي باشد چون اين‌ها بتن ريزي دارد و... . مي‌شد كه يك بخش‌هايي همينطوري و غير واقعي ساخته شود، منتها احتمال سقوطش در باد و شرايط جوي وجود داشت و خطرآفرين بود. ولي ما با بتون‌ريزي‌هاي واقعي و مهندسي شده كاملاً مطمئن شديم كه ديگر حادثه سقوط از دكل‌ را نداريم. دوستان از كلاه ايمني و كمربند هم استفاده كردند و در نهايت خوشبختانه در طول 2 ماه فيلمبرداري شاهد اتفاقات ناگواري نبوديم.

بعد از «گلوگاه» باز هم مي‌خواهيد در فضاي مستند و اجتماعي فيلم بسازيد؟

ـ خيلي علاقه دارم. فكر مي‌كنم فضاي اجتماعي كه با زندگي واقعي مردم ارتباط بي‌واسطه‌اي داشته باشد هم ماندگاري بالاتري دارد و هم دقيق‌ترين نوع سينماست. به عبارت ديگر هم سينماي اصيلي است و هم باعث مي‌شود افراد جامعه نگاه واقعي‌تري نسبت به خودشان در سينما داشته باشند. ضمن اينكه خواهي نخواهي يك مقدار با صداقت بيشتري هم همراه است.

قبل از ساخت فيلم خيلي با بازيگران تمرين داشتيد؟

ـ نمي‌توانم بگويم خيلي. بيشتر با آنها صحبت داشتيم و فضا را برايشان تشريح كرديم. فيلم‌هاي مستندي كه از جاهاي مختلف گرفته بودم را با هم ديديم و ... . از كارگران دكل‌بند دعوت كرديم تا به دفتر بيايند و در مورد كارشان با بازيگران صحبت كنند، همچنين بازيگران را به شهر «گلوگاه» برديم و كلا از اين دست كارهاي كارگاهي كه بازيگران با فضا، نوع گويش و رفتار اهالي آن منطقه آشنا شوند. در مجموع هر كاري كه فكر مي‌كردم لازم است تا اتفاقات سر صحنه سريعتر و بهتر رخ دهد را انجام دادم.

چطور شد كه به لادن مستوفي رسيديد؟ دليل انتخابتان براي حضور او در اين نقش چه بود؟

ـ چند باريگر زن در اين فيلم بازي مي‌كنند و نقش خانم مستوفي بين آنها برجسته‌تر است و قرار بود يك نمادي از بافتن روح ايراني باشد. يعني فرش‌بافي ايشان در طول فيلم كنتراستي دارد با بافتن آهن. به عبارت ديگر بافتن دكل مردها. در حقيقت ما يك حضور سمبوليك مي‌خواستيم و حضوري كه در درام فيلم‌ پيش برنده باشد. ضمن اينكه فيلم را به ورطه فيلم‌هاي معمولي هم نكشاند. يعني حضوري باشد كه علاوه بر اينكه ارزش دراماتيكش را دارد، اما خيلي زياد نباشد چون مي‌خواستم فضاي فيلم با توجه به نگاه واقعي كه به اين افراد (افراد دكل‌بند) داشتيم، فضاي مردانه‌اي باشد. بنابراين فكر مي‌كنم خانم مستوفي با توجه به چهره و صورتشان انتخاب شايسته و خوبي بودند.

از جشنواره فيلم توكيو چه خبر؟ استقبال ژاپني‌ها از «گلوگاه» چطور بود؟

ـ جشنواره توكيو بسيار منظم و خوب بود. علاوه بر سينماي تجاري (حضور 3ـ2 اثر شاخص از سينماي آمريكا) نگاه هنري هم در آنجا در درجه‌ بالايي قرار داشت. در كل نگاه خيلي خوبي داشتند. تكنولوژي در ژاپن در حد عالي است و تقابلش با طبيعت را هميشه مديريت كرده و اين يكي از مفاهيم فيلم ما بود كه در آنجا به آن توجه شد. همچنين امير نادري كه در آنجا حضور داشتند، صحبتي كه در مورد يكي از سكانس‌‌هاي فيلم كردند و «گلوگاه» را واجد ارزش‌‌هاي زيادي دانستند كه از خاطرات خوب من از آن جشنواره است. ضمن اينكه من به سينماي امير نادري تعلق خاطر زيادي دارم. به هر حال جشنواره توكيو مخاطبان خاصي داشت و كسانيكه فيلم را براي جشنواره انتخاب كردند از دلايلشان گفتند كه به نظرم خيلي جالب آمد. كاش به جاي اين درگيري‌ها و صف‌كشي‌هايي كه در جشنواره خودمان وجود دارد و منجر به ناديده گرفتن حق بسياري از فيلم‌ها مي‌شود، اين نوع نگاه در آن نهادينه شود. اگر شاهد چنين مسائلي در سال آينده هم باشيم قطعاً بايد با آن برخورد كرد و ديگر سكوت جايز نيست.

قضاوت شدن را دوست داريد؟

ـ «گلوگاه» پنجمين اثر من است و 2 تا از فيلم‌هايم تا به حال اكران شده. فيلم‌هاي قبلي‌ام را افراد زيادي نديدند و چندان قضاوتي روي آن نداشتند. نه، قضاوت شدن چندان برايم مهم نيست. بيشتر مهم اين است كه متعهد شوند اثري كه در زماني ساخته مي‌شود  حتماً به اكران عمومي برسد. به هر حال 300ـ200 نفر تا به حال بر اثر حوادث دكل‌بندي فوت كرده‌اند و خيلي‌ها معلول. اينها بايد جايي ثبت مي‌شد و مردم بايد مي‌دانستند به جاي سليقه عمومي كه گاهاً حاكم مي‌شود و حواس مردم از خيلي مسائل اصلي منحرف مي‌شود با چه خرده جوامعي مواجه‌اند.

از فروش و زمان اكران «گلوگاه» راضي هستيد؟

ـ زمان اكرانش خيلي مناسب نيست و ميزان فروش هم با توجه به تبليغات صرفاً تلويزيوني كه ما داريم (در حدود 30 تيزر تلويزيوني از آن پخش شده و دايره‌اي از مردم متوجه آن شدند) متوسط است، نه مي‌توانم بگويم خوب است، نه بد. ضمن اينكه متأسفانه ما طي اين سال‌ها سليقه‌هاي ديگر را به سينما دعوت نكرديم و ممكن است اين فيلم از اين بابت لطماتي بخورد، اما در كل هر اتفاقي بيفتد راضي هستم.

در حال حاضر مشغول چه كاري هستيد؟

ـ فيلمنامه‌اي به نام «نجات دهندگان» نوشتم و در حال روتوش نهايي آن هستم. بعد از آن هم به دنبال سرمايه‌گذار مي‌گردم كه ببينم پيدا مي‌شود يا نه.

حرف آخر؟

ـ قطعاً دوست دارم «گلوگاه» خوب ديده شود و آدم‌هايش خوب معرفي شوند. منتها جريان‌هاي بسياري مانع از اين مطلب مي‌شود. 2 سال از توليد «گلوگاه» مي‌گذرد و تازه به اكران عمومي رسيده و انگار هيچ توجهي به نكات تجربي سينما ندارند. اگر در اين فرآيند سينما و سينماگر له شوند اصلاً برايشان مهم نيست. صرفاً نگاه اقتصادي به سينما دارند و به جيب‌شان. نه به نوآوري و خلاقيت سينما بها مي‌دهند و نه جايگاهي براي سينمايي به اين شكل قائلند. نه تنها فيلم‌هاي من، بلكه بسياري از فيلمسازان ما با موج‌هاي تجربي شروع كردند و سالهاست خبري از آنها نيست و اين براي كشوري مثل ما با چنين سابقه تمدن و فرهنگي واقعاً جاي تاسف دارد. اميدوارم زماني به صورت كاملاً معقولانه اين فيلم‌ها قضاوت شوند. من كه راهم را به همين شكل ادامه مي‌دهم و مشكل چنداني ندارم ولي خب، نگراني از اين است كه اگر در همچين سالي كه ما در آن هستيم فيلمي مثل «دونده» ساخته شود ممكن است با اين سليقه حاكم كه مي‌گويد اين فيلم نمي‌فروشد، بگويند كه بهتر است به اكران عمومي هم نرسد. به نظرم بايد با چنين اقداماتي مقابله كرد. نشريات سينمايي مثل روزنامه «باني فيلم» در اين زمينه مي‌تواند نقش پررنگي داشته باشد و اميدوارم نقشش را به نحو احسن ايفا كند




ارسال توسط کاربر
 
فیلم شهاب حسینی تابستان با بازی خودش کلید می خورد
بانی فیلم آنلاین:شهاب حسینی در صورت دریافت پروانه ساخت، «ساکن طبقه وسط» را به عنوان اولین تجربه کارگردانی‌ و البته با بازی خودش تابستان جلوی دوربین می برد.

به گزارش مهر، شهاب حسینی این روزها منتظر دریافت پروانه ساخت اولین فیلم بلند سینمایی خود است تا به زودی آن را در تهران کلید بزند. وی در کنار کارگردانی در این فیلم، نقش اصلی را هم برعهده دارد. شنیده‌ها حاکی از آن است که وی از حضور بازیگران تئاتر در این فیلم بهره می‌برد البته فیلم بسیار پر بازیگر و پر لوکیشن خواهد بود.

این فیلمنامه درباره یک نویسنده جوان است که وارد یک خانه سه طبقه می‌شود و در آن خانه درگیر اتفاقاتی خواهد شد.

به نوعی فیلم یک طنز فلسفی است و قرار بوده پیش از این توسط محمدهادی کریمی با بازی شهاب حسینی ساخته شود که این امکان فراهم نشد. با توجه به علاقه شهاب حسینی به متن در نهایت خود او تصمیم گرفته است فیلمنامه را به عنوان اولین تجربه کارگردانی‌اش جلوی دوربین ببرد.

وی هم اکنون برای ساخت ساکن طبقه وسط درخواست پروانه ساخت داده و تهیه‌کننده آن هنوز معرفی نشده است. البته نام حسن دادخواه به عنوان تهیه‌کننده مطرح شده بود که در نهایت وی امکان همکاری با این پروژه را نیافت.

محمد هادی کریمی و شهاب حسینی پیش از این در فیلم برف روی شیروانی داغ نیز با هم همکاری داشته‌اند. فیلمنامه ساکن طبقه وسط 38 نقش متفاوت دارد و یک کار سینمایی پر کاراکتر محسوب می‌شود.

 




ارسال توسط کاربر
ده‌نمکی در گفت‌وگو با مشرق مطرح کرد؛
ویژگی انقلاب همین بود؛ تحمل همدیگر! تحمل نیروهای جدید و انقلابی سخت بود. خیلی از بچه‌هایی که از حوزه هنری وارد سینما شدند شبیه همین سینمایی‌ها شدند.
 گروه فرهنگی مشرق - اوایل دهه هفتاد، درست در اوج تنش‎های سیاسی بعد از جنگ، مسعود ده ‏نمکی که ظاهرا از "انصار حزب‏ الله" بدلیل اختلافاتی جدا شده بود؛ با یک تیم آماتور در طبقه سوم پاساژ معروف «مهستان» اولین شماره هفته‌‏نامه «شلمچه» را منتشر کرد.

«شلمچه» خیلی زود به پرفروش‌‏ترین هفته ‏نامه ایران تبدیل شد. هرچند ده نمکی این روزها به عملکرد رسانه به شدت انتقاد می کند اما در آن سالها یکی از علل به چشم آمدن "شلمچه" کار کردن خبرهای حاشیه‏‌ای و جنجالی بود که معمولا در سایر رسانه‎ها ‎به آن اشاره نمی‌‏شد.

ده‌نمکی در سالهای پایانی دولت اصلاحات با روزنامه‌نگاری خداحافظی کرد و  قدم در وادی فیلمسازی گذاشت. این فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه آزاد در سال ۸۲ مستندی را ساخت که باز هم انفجار خبری را به همراه  داشت. «فقر و فحشا» اولین فیلم ده‌نمکی بود که به آسیب‌های اجتماعی دختران در جامعه می‌پرداخت. مدت زیادی از تولید فیلم نگذشته بود که سی‌دی‌های قاچاق آن دست به دست میان مردم گشت و کمتر کسی پیدا می‌شد که اثر فیلمساز نوپای آن زمان را ندیده باشد.

بیش از یک سال از انتشار «فقر و فحشا» نگذشته بود که این فیلمساز جنجالی این بار در مستندی دیگر با نام «کدام استقلال؟! کدام پیروزی؟!» به آسیب‌شناسی شهرآورد پایتخت پرداخت اما این فیلم که با تأخیر دو ساله و در سال ۸۵ در وبلاگ شخصی‌اش به نمایش گذاشته شد، هرگز نتوانست موفقیت فقر و فحشا را تکرار کند تا اینکه سال ۸۶ رسید که می‌توان آن را به جرئت سال ده‌نمکی در عرصه سینما نامگذاری کرد؛ سالی که در آن اخراجی‌ها به عنوان اکران نوروزی بر پرده سینماها نشست و با فروشی رؤیایی لقب پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما را به خود اختصاص داد.

زمانی که ده‌نمکی مشغول تولید «اخراجی‌ها ۱» بود، شاید خوشبین‌ترین طرفدار او هم این فکر را نمی‌کرد که این فیلم به پرفروش‌ترین فیلم سال تبدیل شود، چه رسد به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما! ده‌نمکی در این فیلم تصویر کلیشه‌ای از رزمنده‌ها را تغییر داد و از چاشنی طنز نیز در این میان بهره برد.
او پس از آن موفقیت با وجود توصیه افرادی مانند ابراهیم حاتمی کیا مبنی بر توقف تولید قسمتهای بعدی اخراجی ها به فکر تولید قسمت بعدی «اخراجی‌ها» افتاد که در آن راستا در سال ۸۷ «اخراجی‌ها ۲» تولید شد و بهار ۸۹ بر پرده سینماها رفت، اما با توجه به ضعف‌های عمده فروش خوبی داشت. سال ۸۹ هم سال تولید «اخراجی‌ها۳» برگرفته از اتفاقات انتخابات ۸۸ بود که در اکران نوروزی سال ۹۰ باز هم توانست رکورد فروش را بشکند، البته ده‌نمکی در عرصه تلویزیون هم بیکار ننشست و با تولید سریال «دارا و ندار»، در نوروز ۸۹ بر آنتن شبکه ۵ سیما رفت. 

با مشکل و مشقت بسیاری که از گفتن آن می‌گذریم، روبرویش نشستیم تا پاسخ سوالاتمان را از او بشنویم. هرچند به برخی از سوالات پاسخ نداد اما امیدواریم ماحصل گفتگوی با این کارگردان که از تولد او در اهر اکنون 44 سال می گذرد مقبول نظر خوانندگان افتد.

 
***آقای ده نمکی قبلا گفته بودید به خاطر ابهامات در عرصه خبر و روزنامه نگاری از این حرفه خداحافظی کردید و وارد هنر شدید. جای دیگری هم گفتید که: "علت موفقیت من برای منتقدین مغفول است و اینها  بروند پیگیری کنند هر وقت توانستند علت موفقیتم در روزنامه نگاری را بفهمند، می توانند راز موفقیتم در حوزه فیلمسازی را هم درک کنند."  شما واقعاً به خاطر آلوده بودن فضای روزنامه نگاری به عرصه فیلم سازی روی آوردید؟  
چون پای یک سری اعتقادات وسط می آید، طرح آنها  بعضاً در دنیای امروز به هجو و تمسخر گرفته می شود. یعنی آدم با اهلش باید این حرف ها را بزند. خب قطعا مخاطبان شما هم آدم های یک دستی نیستند. به خاطر همین ترجیح می دهم که این باورهایم محترم باشد تا این که مثلاً مورد هجو واقع شود. اما در چند دلیل اگر بخواهم خلاصه کنم، این را می گویم که ما در جنگ یاد گرفتیم جای خالی را پر کنیم. یعنی مثلاً در ستون که به خط می شدیم برای این که گردان منظم شود می گفتند جای خالی را پر کنید و هر کسی یک قدم جلو می آمد. مثل نماز جماعت که می گفتند هر کسی بیاید جلو تا صف ها تشکیل شود. من در زندگی فرهنگی اجتماعی خودم سعی کردم که جای خالی را پر کنم. اگر احساس کردم که کسان دیگری هستند که آن جا را پر کنند به قول امروزی ها مدیوم را عوض کردم و رفتم سر یک کار دیگری و هیچ تعصبی برای نگه داشتن آن جایگاه ندارم.  
 
یک اعتقادی هم دارم که الان زنگ حساب  نیست؛ زنگ کار است!  این که چه کسی این کار را انجام داده است و چه کسی شروع کننده و پایه گذار بوده است، این ها هیچ کدام در این دنیا عاقبت ندارد. کسی که بخواهد یک مروری منصفانه به گذشته داشته باشد مثلاً سال های 67 به بعد که جنگ تمام شد می بینیم در آن فعالیت های اجتماعی که به نوعی بچه حزب اللهی ها داشتند مسیر سال 64 را می رفتند ما با یک طیفی از بچه ها کار را شروع کردیم و در جمع توانستیم قانع شان کنیم که به جای نقد ملت به سمت نقد دولت بروند. شاید اگر مثلاً امثال حاجی بخشی در خیابان به مردم فقط گیر می دادند این قدر مورد حمله واقع نمی شدند. ولی وقتی رفتند به سمت دولتمردان و حاکمان و سیاست های فرهنگی و غیره دیگر این کارشان رسانه ای شد و به نوعی فحش خور سیاسی پیدا کرد.  
 
این کارهای ما از 67 تا 73 بدون عنوان و تشکیلات بود. ولی وقتی یک سری دیگر آمدند وسط و در این جریان قرار گرفتند و مدعی راهبری آن  شدند، من مسیر خودم را عوض کردم و رفتم نشریه شلمچه را راه انداختم. آن موقع که نه یادواره شهدا و از این چیزها بود، شلمچه میلیون ها پوستر و سررسید شهدا را منتشر می کرد. فیلم های روایت فتح فقط در آرشیو تلویزیون پیدا می شد ولی تنها جایی که این ها را البته با نازل ترین کیفیت ارائه میداد شلمچه بود. شلمچه با آن گفتمان تکثیر شد و مدتی بعد نشریات دیگری آمدند و مثل آن کار کردند.
 
یا مثلا در مورد "جبهه" من  حتی گفتمانم را عوض کردم، یعنی بحث جنگ و فقر و غنا با یک ادبیات دیگری و به نوعی منازعه سیاسی مطرح شد.  وقتی "جبهه" را هم تعطیل کردند، من به این نتیجه رسیدم که آقا سیستم نمی خواهد من در این کشور نشریه داشته باشم و الا الزامی ندارد که شلمچه را چپی ها ببندند و جبهه را قوه قضاییه ببندد. قوه قضاییه برای اثبات بی طرفی خودش می توانست خیلی از نشریات دیگر را ببندد. من جدل نکردم برای ماندن. علی رغم این که حجت هم داشتم که کارم درست است. 

 
***علاقه هم داشتید؟ 

اگر کسی بدون علاقه به کاری بپردازد به نظر من آن کارش از لحاظ کیفی و کمی درست درنمی آید. جبهه هم مثل شلمچه تاثیر خودش را گذاشت. در همان دوران آقای دولابی یک جمله ای داشت می گفت سعی کنید خبر باشید نه خبرنویس. یعنی خبر نوشتن یک سطحی از کار است، موضوع خبر شدن یک سطح دیگری از کار است. به هر حال من تمام تلاشم این بود که در اوج کار ژورنالیستی ام ژورنالیست من را با خودش نبرد. یادم است که یکی از این سران اصلاح طلب پرسیده بودند نشریه مستقل چیست؟ گفته بود که دوتاست، گفتند چه کسی؟ گفته بود یکی ما و یکی هم دشمن ما.  
 
منظورش شلمچه بود که وابسته به نهادها و این تشکیلات نبود و با بودجه شخصی یعنی با تیراژ خودش است اداره می شد. یا مثلاً یک روز پروفسور مولانا آمد نشریه جبهه من یادم است که نمی شناختمش، چون اصلا با عالم روزنامه نگاری سنخیتی نداشت و وقتی هم که نشناختمش ناراحت شد. احساس کرد که بالاخره این کسی که روزنامه دارد و در چند تا حوزه کار کرده چطور مولانا را نمی شناسد.  
 
 گفت من آمدم بپرسم که شما این درس را کجا خوانده اید. گفتم درس چه؟ گفت درس ژورنالیستی. گفتم من جایی نخواندم. گفت آخر این یک سبک است. در شلمچه و جبهه نوع خبرنویسی تان و نوع تیترها و نوع محتوای مطالب، آن بحث یک سطح خبر و ستون های خاص و تک و پاتک و همه چیز با هم هماهنگ و مرتبط بود. در بلوک شرق شما دوره این دروس را دیدید؟ گفتم که نه خیلی هایش اکتسابی است.


در آن دوران تیتر نشریه از آن دغدغه هایی بود که تا یک نشریه نداشته باشد انگار یک پایش لنگ است. مثلاً نشریه ها شنبه ها منتشر می شد ما از دوشنبه مصیبت تیتر شنبه را داشتیم که خدایا یک کسی پیدا شود دزدی کند و اختلاس کند، یک مثلا گافی بدهد که تیتر یک ما جور شود. یک شب خواب دیدم که میلیون ها نفر مردم دارند می دوند با لباس سفید. بعد به یکی گفتم چه شده است؟ طرف گفت قیامت شده است و محشر قیامت است. که من همان موقع گفتم خب! تیترمان درآمد. تیتر می زنیم قیامت شد! صبح که بلند شدم گفتم که ببین تو در خوابت، در دینت و حتی در قیامت هم در فکر روزنامه نگاری هستی. این یعنی همان که ژورنالیسم دارد تو را با خودش می برد. چه بسا  حتی از موضع حق باشد. من آن هفته یادم است که نشریه را منتشر کردیم ولی تیتر نزدیم. فقط یک عکس بزرگ صفحه اول زدم.  

 
بعد از مدتی و وقتی بیشتر رسانه های اصلاح طلب تعطیل شدند،  دیگر این حوزه را بی رقیب می دیدم. دیدم بقیه کارها را دیگران هم می توانند انجام دهند. نشریات دیگری راه افتاده بود. متوجه شدم که از این به بعد احتیاج به نقد درون گفتمانی داریم. نقد از درون. مثلاً در "صبح دوکوهه " ما این کار را شروع کردیم. با این رویکرد که حالا بچه حزب اللهی ها احتیاج دارند خودشان را نقد کنند. با دشمنان همین بچه حزب اللهی ها مصاحبه می گرفتیم و می پرسیدیم  نقدتان به جریان حزب اللهی چه هست؟ در اصول گرایی؟  
 
خیلی ها برنمی تابیدند یک چنین مسائلی را. به هر حال گفتمان سازی شلمچه و جبهه و حالا صبح و دوکوهه، کار خودش را کرد. یعنی این که من احساس کردم آن جای خالی دیگر پر شده است و من باید کار دیگری انجام بدهم که جایش نیست. بعد دیدم اکثر  نقدمان به سمت  رسانه های دیداری و شنیداری است.  
 
"پست من" در یک دوره ای رسانه خودش را به سه مقطع فرهنگ شفاهی، نوشتاری و دیداری-شنیداری تقسیم می کند. علت موفقیت این کارشان هم این بود که برای آن ها هر سه دوره هم پوشانی دارد. یعنی مخاطب، هم نشریات شان را میخواند هم فیلم هایشان را می بینند. مثلاً سینمای شان همان تعداد مخاطب دارد که روزنامه ها دارند.  
 
اما این جا از سال 79 به بعد ریزش شدید نشریات مکتوب و رویش جدید در فضای مجازی را شاهد بودیم. به تعبیری مفت حرف زدن باب شد. یعنی هزینه ندارد دیگر، سایت است. مثل نشریه هزینه ندارد که هر شماره اش میلیون ها تومان خرج بردارد و منتظر باشید که برگردد. چون دیگر مسئولیت ندارد خیلی.. حالا بعدها آرام آرام قانونمند شد. حالا به شما برمی خورد چون خودتان در سایت کار می کنید. ولی همه این ها یک طوری من را مجاب کرد که دینداری و  اخلاق مداری در این حوزه سخت است.  
 
هم در فضای سایبری و هم نشریه، یعنی یک طوری می شود که مجبور می شوی برای مستقل بودن، تیراژ نشریه ات را حفظ کنی. آن جنجال و آن تیتر را باید همه اش را داشته باشید. نداشته باشید از بین می روید. مثل بقیه نشریات دولتی نیست که حالا کسی این را نخرید نخرید، همه را بگیرند خمیر کنند. برای شان مهم نیست. ولی کسی که با پول جیبش دارد نشریه در می آورد مجبور است. به هر حال ترجیح دادم به جای این که عاقبتم را خراب کنم. بگذارم به بقیه دوستان این کار را می کنند.
 
*** بقیه عاقبت شان خراب شود؟
نه بقیه چون دغدغه تیراژ و این ها را ندارند، شاید راحت تر بتوانند این کار را انجام دهند.
 
*** چون مستقل نیستند؟
حالا اتهام مستقل نبودن نمی زنم. وظیفه نظام است که بیاید یک چنین نشریه ای را راه اندازی کند در ارتباط با شهدا و جنگ و از این حرف ها یا در خصوص حتی مطالبات انقلاب. وظیفه شان این است که از این ها را حمایت کنند. من نمی توانستم و بلد نبودم که تعامل ایجاد کنم با نهادها و این ها. چون سبک حرف زدن من هم تعامل را برنمی تابید. یعنی وقتی که می رفتی سمت تعامل باید در نقد کوتاه می آمدی. به خاطر همین به نوعی جای خالی دیگری را پیدا کردم که آن هم سینما بود.  
 
***با کسی مشورت کردید برای ورود به سینما؟
نه. برای نشریه هم که مشورت کردم با پیش کسوتان این حوزه همه شان می گفتند که وارد نشو. با سینما هم که با یکی دو نفر کارگردانان سرشناس سینمای دفاع مقدس مشورت کردم گفتند که وارد نشو.
 
***احساس تکلیف کردید؟
نه اسمش را می گذارم پر کردن جای خالی. چون احساس تکلیف زیاد در انتخابات شنیده شده است. به نوعی دارد طنز می شود این احساس وظیفه.
 
***شما چهار فیلم ساختید و همه آنها هم پر فروش بود و با مردم خیلی ارتباط برقرار کرده است. علت این استقبال چیست؟
یک روز آقای صفار در پشت صحنه اخراجی های یک برای بازیگران حرف می زد. آن جا گفت که شما نمی دانید ده نمکی چه گردنه هایی را رد کرده است. هر کسی جای این بود تا به حال بارها جان و آبرویش را داده بود و به هلاکت رسیده بود. حالا که رسیده است به سینما و این ها. من به هیچ کدام از این ها به چشم هدف نگاه نمی کنم، فقط به شکل وسیله مبارزه نگاه می کنم. حالا دیگر این حرف های روشنفکری است که می گویند، سینما وسیله نیست و خودش هدف است یا  هنر برای هنر است و از این حرف ها. من هیچ کدام از این ها را قبول ندارم. گرچه هر کدام ابعاد و ظرافت ها و پیچیدگی های خودش را دارد. من می گویم روزنامه نگاری، یعنی همان تذکری که شهید آوینی می داد. "مراقب باشید ژورنالیزم شما را با خودش نبرد."
روزنامه نگاری مثل دوچرخه سواری است که اگر آدم ترمز نداشت می تواند پاهایش را بگذارد زمین و نگه دارد. اما سینما مثل تریلی است. اگر در گردنه ها بلد نباشید دنده معکوس بدهید و دنده عوض کنید. تریلی است که شما را با خودش می برد.  
 
***در زمانی که نشریه داشتید، شده بود که یک کار اشتباهی کرده باشید که الان که برمی گردید نگاه می کنید دوست داشته باشید دیگر آن اشتباه را نکنید. چیزی یادتان می آید؟
 
در نشریه می گویند مسئولیت انتشار یک مطلب با مدیرمسئول است. به نظر من آن جایی که اعتماد می کردم به بعضی ها بابت مطالبی که در نشریه من منتشر می کردند، بعضی جاهایش اشتباه بود.  
 
 این که میخواهم تعریف کنم از حرف های افشاگرانه است. یکی از منتقدان دوآتشه امروز ما که هر بار هر جا می رسد مثلاً علیه فیلم بنده و نشریاتم موضع می گیرد در شورای چی چی تلویزیون است و فیلم نامه های ما را رد می کند ، من یادم می آید یک نشریه ای داشت که در آن عکس هنرپیشه های آن چنانی را  می زد. بعد یکی دو نفر از بچه های نشریه ما بودند که یک زمانی این منتقد سینمایی معلم قرآن شان بود. اینها برداشتند با اسم مستعار به طرف حمله کردند که تو که این قدر ما را به خاطر پوشیدن لباس آستین کوتاه محکوم می کردی و برخورد تند می کردی، حالا چرا خودت از این طرف بام افتاده ای و عکس هنرپیشه ها را صفحه اولت چاپ می کنی؟
 
یعنی این گذشته معلم قرآنی بودن و اصول گرا بودن طرف را حالا به شدت تحقیرآمیز به رخش می کشیدند. ولی مسئولیت انتشارش با ما بود. و طرف هنوز نمیداند این هجمه ها را همان شاگردان خودش به او وارد آوردند که امروز در جبهه مقابل من قرار دارند و پز روشنفکری می گیرند. فکر می کنم درستش این است که چیزی را که اعتقاد دارم خودم بنویسم و ادبیاتی که اعتقاد دارم خودم بنویسم و جوابگوی آن هم باشم.  
 
یادم می آید که سرویس سینمایی ما یک کسی بود که در مورد یکی از بازیگران زن سینما که بعداً اتفاقاً در فیلم خودم هم بازی کرد. کاریکاتور کشیده بود. یک خبر غلطی را دستمایه یک کاریکاتور کرده بود که بعدها که من این آدم را شناختم، دیدم اصلاً شخصیت این آدم آن چیزی نبود که نویسنده ما آن کاریکاتور را کشیده بود برایش. این اعتماد یک جاهایی به نظر من نافی مسئولیت نیست.
 
***انتخابات نزدیک است. شما برای کاندیدایی فیلم تبلیغاتی می سازید؟
ما بلد هستیم بیشتر در نقد  آدم ها فیلم بسازیم نه به نفع شان. یعنی کار ما نقد است. نه تعریف از آدم ها. یعنی به نوعی پاچه خواری بلد نیستیم.  
 
***یعنی اگر به شما پیشنهاد بدهند قبول نمی کنید؟
چندتایی از دوستان پیشنهاد داده اند. در همه انتخابات ما پیشنهاد داشتیم. برای همین دوره تا حالا سه پیشنهاد داشتم.
 
***کدام یکی از کاندیداهای انتخاباتی فیلم تان را دیده اند؟
تقریبا همه شان.
 
***واکنش شان چه بوده است؟
همه شان تقریبا نظر مثبت داشتند.  
 
***یعنی همه این بیست نفر؟
این هایی که معروف هستند ما مدنظرمان هست. آن کسانی که می دانیم اصلی تر هستند در آن مقطعی که فیلم اکران شد، اکثراً همه شان آمدند دیدند.  
 
***واکنشی که جالب توجه باشد خاطرتان نیست؟
جالبی اش همین است که همه آدمهایی که بیرون این قدر تفاوت سلیقه دارند در رسانه ها، پای فیلم و آن حرف ها، نه به خاطر برخورد رسانه ای اش بلکه  به خاطر آن پیام فیلم کنار هم یک موضع مشترک داشتند، مثل مردم. مردم هم الان در سینماها همین طور هستند. شما بروید در پایین شهر، یا در سینما شکوفه، بروید نزدیک خیابان ایران و ... ببینید تیپ های مذهبی سینمای ما که هیچ وقت عمراً پای شان به سینما نمی رسد دارند می روند. از آن طرف هم در بالای شهر همین اتفاق دارد می افتد.  
 
***ما شنیده ایم که بعضی ها آمده اند فیلم شما را دیده اند خیلی خوش شان آمده است. مثل آقای ضرغامی، مثل آقای قالیباف، مثل حاج قاسم سلیمانی، مثل آقای احمدی نژاد، شما خودتان دعوت شان کردید یا خودشان آمدند؟
به هر حال یک بخشی از کار این ها فیلم دیدن است. در حوزه فرهنگ چون نظر از آن ها می خواهند در شوراهای خاص، کارشان این است. حالا بعضی ها هم دعوت بودند. دعوت که نه، گفتم که ببینید فیلم را چون دارد حاشیه می شود، ببینند حداقل به چه چیزی می خواهند اظهار نظر کنند.
 
***مثلاً آقای احمدی نژاد واکنشش چه بود؟ رسانه ها البته بعضی های شان زدند اما می خواهیم از زبان خود شما گفته شود.
قرار بود رسانه ای نشود.  
 
***حالا که شد.
ایشان هم می گفتند که پیاز داغش زیاد است. بخش اول فیلم را می گفت. ولی می گفت که کلیت فیلم خیلی خوب است و به نفع اخلاق و روحانیت است. ولی به هر حال نقد هم داشتند. تقریباً همه کسانی که دیدند حالا بعضی ها این نقد را هم وارد نکردند و کلاً تأیید کردند. 

 

***از آقای ضرغامی شنیدیم گفتند که در این سی سالی که فیلم ساخته شده است، این بهترین فیلمی بود که راجع به روحانیت و در دفاع از روحانیت می شد ساخت.
بله از آن طرف هم گفت که اگر در تلویزیون پخش شود باید پالایش شود.
 
***در مورد عدم اکران رسوایی در قم یک سری مشکلات وجود داشت و بعضی ها مخالف بودند و بعضی ها موافق بودند. عمده نظر مخالفان چه بود که برای مدتی نگذاشتند اکران شود؟
قم یک بخشی دارد به اسم معاونت تبلیغ که این دوستان فیلم نامه را قبل از ساخت دیده بودند و اشکالاتی وارد کرده بودند. من برای حسن نیت علی رغم این که وسط فیلم برداری بودیم 80 درصد آن اشکالات آنها  را در فیلم رفع کردم. بعدا فیلم را آمدند در جشنواره هم دیدند گرچه اذعان کردند که نقطه نظرات ما اعمال شده است ولی همین ها هم چون رسانه ای شد و نمی خواستند امضای شان پای فیلم باشد اعلام نکردند. جلسه ای داشتیم که دوباره فیلم را برای کارشناسان آن ها و معاون تبلیغ حوزه علمیه نمایش دادیم. آن ها هم با وجود وارد کردن نقدهایی، کلیت فیلم را به نفع روحانیت ارزیابی کردند. منتهی مسأله این است که همین روحانیت دو بخش می شود. ائمه جمعه خیلی های شان فیلم را دیدند و پسندیدند و اتفاقاً خیلی از نقدهای این ها را هم وارد نکردند. ولی من شنیدم که بعضی ها آنونس فیلم را برده بودند برای علما و جامعه مدرسین، آنونس فیلم را نمایش داده بودند نه خود فیلم را!  
 
***علت مخالفت جامعه مدرسین این بود؟
مخالفت رسمی نبود. من هم به هر حال من نمی خواستم فیلمی که به نفع روحانیت است و با دیدنش مردم با یک روحانی ساده زیست که به انقلاب و مسائل اجتماعی تعلق خاطر داشته، ارتباط برقرار می کنند، وارد حاشیه شود. نمی خواستم این مخالفت به اسم روحانیت تمام شود و گفتم که فیلم را از اکران برداریم. بعضی ها هم بل گرفتند گفتند که خودش این اکران را منتفی کرده است. اما در حقیقت، فکر می کنم آینده روشن خواهد کرد که این فیلم چقدر به نفع روحانیت بود و می توانست اثر گذار باشد.  
 
***الان در قم اکران نمی شود؟
خیر
 
***آخر گفتید که مشکلش حل شد. نشد؟
میز بعضی از آقایان به شدت در خطر بود. یعنی من هم برای دین بعضی ها و هم دنیای بعضی ها خودمان گفتیم که فیلم اکران نشود.  
 
***اگر قرار باشد یک بار دیگر فیلم رسوایی را بسازید چطوری می سازید؟
می بردم در تاجیکستان می ساختمش.  
 
***چرا تاجیکستان؟
خب دلایل خودش را دارد. همین کاری که اول فیلم می خواستم بکنم را الان انجام می دادم.
 
***در این مدت چه نقدی به فیلم تان دیدید که خودتان خوش تان آمده است. مثلا گفتید که بله اگر من این نقد را قبلا شنیده بودم حتماً اعمال می کردند.
ببینید ما فیلم مان را در شرایط ایده آل و نرمالی نساختیم. مجبور شدیم که آن را در 25 روز بسازیم. برخی دنبال مان کرده بودند.
 
***این ها را کمی بیشتر توضیح  می دهید؟ از مصایب‌تان برای ساخت رسوایی بگویید؟
نمی توانم توضیح دهم. یعنی به نفع نظام نیست که بگویم چه مصائبی در مسیر ساختش داشتیم.کسی باور نمی کند. ما هرچه شعارش را بدهیم. بگوییم که مثلاً ما کاری که می کنیم با مشکل مواجه است. می گویند آقا چرا فلانی می تواند این حرف ها را بزند. دیگر نمی گویند که فلانی برای رسیدن به این مسیر بارها نشریاتش توقیف شده است و بارها به دادگاه رفته است و یا در فیلم سازی اش چه مصائبی سرش پیاده کرده اند.  
 
از خودی و نخودی همه با هم می افتند به جان فیلم. اینها انگیزه را از جوانان انقلابی تازه کاری که میخواهند وارد سینما بشنوند، می گیرد. جای خالی اینها و ریزش های سینما با ورود نیروهای حزب اللهی در این حوزه دارد پر می شود. ما نباید انگیزه را از آن ها بگیریم. بخش زیادی از این هجمه ها به خاطر خود من است و به خاطر آن سابقه نشریات شلمچه و جبهه. من الان می فهمم که کدام روحانی دارد با فیلم برخورد می کند و به خاطر چه چیزی دارد برخورد می کند. این ها از دوره نقد سازندگی تا امروز دوباره همان سیگنال های گذشته را دارند می فرستند. همان آدم ها. خب امروز برخی از این ها در موضع قدرت  و مدیریت و تصمیم گیری هستند و  ما در موضعی  هستیم که کارمان گیر است و داریم فیلم مان را اکران می کنیم. فیلم نقد به حوزه علیمه و طلبه های مدرن و امروزی دارد.

دیگر بیشتر بازش نمی کنم. العاقل یکفی بالاشاره. ما نباید با ناله این انگیزه را از نسل امروز بگیریم. به خاطر همین ترجیح می دهم خار در چشم و استخوان در گلو از این مسیر بگذرم. آقا وقتی می گوید ورود به حوزه هنر و سینما مثل جهاد می ماند و لباس آهنین به تن کنید و وارد شوید. پس کسانی که زودتر وارد شده اند آدم هایی هستند که دارند از آن میدان مین رد می شوند.  

 
***دوران گذارتان فکر می کنید چقدر طول می کشد؟
 
برای من تا دوره گذارم تمام شود دیگر کارم در سینما تمام شده است. این دوره گذار تا دقیقه آخر آتش روی سرم خواهد بود. یعنی اگر قرار بود آقایان منصفانه قضاوت کنند در مورد رسوایی، سینمایی ها را می گویم! اوضاع خیلی متفاوت میشد. کما این که یکی از داوران جشنواره به من می گفت که ما خیلی سعی کردیم که بعد از سه گانه اخراجی ها نبینیمت در سینما. فیلم هایت را نبینیم. ولی دیگر رسوایی را نمی شود ندید گرفت که بدون طنز، همه آن اتفاقات را دارید تکرار می کنید که حالا دیگر من می دانم پشتت هیچ کس نیست و داری این کارها را انجام می دهی. البته این که در موضع داوری بعداً چه کار کرد و برخلافش عمل کرد و یک مصاحبه ای کرد به شدت متناقض با همین حرف هایی که داشت می گفت، آن جای خود دارد. نه این دوره گذار به نظر من تمام شدنی نیست برای من. یعنی هر کاری بکنم این آتش روی سرم خواهد بود.
 
***خیلی ها شما را اصلاً قبول تان نمی کنند در سینما. برخی می گویند این آدم را اصلاً نباید ببینی. این اصلاً جایش این جا نیست. این باید از این جا برود. چرا این اتفاقات می افتد و چرا این برخوردها با کسانی که فکر می کنند ذره ای رنگ و بوی انقلابی دارند اینگونه است؟
 
سینما جمع الجمع همه هنرهاست و این آدم ها به نوعی خودشان را صاحب این هنر می دانند. نه فقط سینما در همه رشته های هنری. از بعد از انقلاب این ها فکر می کردند نابود می شوند اما وقتی امام گفت ما با سینما مخالف نیستیم  اینها به یک مرحله ثباتی رسیدند و تثبیت شدند و احساس کردند که نباید اجازه دهند این میدان از آن ها گرفته شود! مایملک شان است و برخورد می کردند با تمام بچه ها. آن موقع این برخوردها با حوزه هنری بود. یعنی سینمایی ها به هیچ وجه حاضر نبودند با بچه های حوزه هنری کار کنند. نه در فیلم های شان بازی می کردند و نه کار تدوین شان را انجام می دادند. نه کار گریم شان را انجام می دادند.  
 
انقلاب ویژگی اش همین بود؛ تحمل همدیگر! تحمل نیروهای جدید و انقلابی سخت بود. حالا خیلی از آن بچه هایی که از حوزه هنری وارد سینما شدند یک بخشی شان شبیه خود همین سینمایی ها شدند. یعنی به اینها گفتند تا موقعی که مثل ما فکر نکنید و مثل ما نپوشید و مثل ما نتراشید نمی پذیریم شما را. خیلی ها این قواعد جدید را پذیرفتند و آمدند جزو خانواده سینما شدند. بعضی ها هم مقاومت کردند و حذف شدند. یک عده ای هم این بینابین ماندند. 


این ها تمام پوزشان به مستند خانه خداست. زمان شاه پخش شد و مردم صف ها را کشیدند و فیلم را دیدند. بعد می بینند که همان اتفاق برای فقر و فحشا می افتد. میلیون ها نفر می نشینند این فیلم را می بینند. من آن موقع درخواست عضویت در انجمن مستندسازان داده بودم ولی این ها نپذرفتند. یعنی به هیچ وجه این ها حاضر نشدند حتی وارد دایره شان شوم. یا مثلاً در مورد اخراجی ها یک کارگردان جریان روشنفکری از مشهورترین های شان که الان هم هست و جزو نسل اول انقلاب است، بعد از "اخراجی های یک" گفته بود که این فیلم نسبت به فیلم اول همه ما، یعنی کارگردانان نسل اول، خیلی بهتر است. گفت با فیلم اول خودمان باید مقایسه اش کنیم، نباید با فیلم های آخرمان مقایسه اش کنیم. فقط یک سری دیتیل کم دارد و از این حرف ها. مسأله این ها ورود به سینما نیست. الان خیلی از بچه های حزب اللهی هستند که فیلم می سازند. فیلم جنگی می سازند. اما آنچه اهمیت دارد آن جریان سازی و جوی بود که سالها قبل برای فیلم قیصر یا گنج قارون اتفاق افتاده بود و دیگر تکرار نشد. حتی در برخی موارد مخاطب هم مهم نیست. مثلاً کلاه قرمزی هم مخاطب داشت. یا شهر موش ها هم مخاطب داشت. اما جریان سازی نداشت. این اتفاق در مورد اخراجی ها رخ داد.  

 
سینما امکانات، پتانسیل و جذابیت هایی دارد که من آمدم از آن جذابیت ها در مسیر ایدئولوژی خودم استفاده کردم. بازیگران،  طنز و همه این ویژگی ها. آن هم نه یک بار و دو بار و سه بار این بار می شود چهار بار. و حتی در مستندها هم تکرار می شود. این اتفاق دو راه بیشتر پیش رو نمی گذارد. یا حذف است یا به نوعی استحاله کردن طرف در درون خودشان است.  
 
یک بخش دیگرش این است که این ها احساس خطر هم می کنند. آمدن یک آدم مهم نیست. مسأله این است که این ها آمده اند یک سدی را بشکنند. آن سد یعنی پایان یک دوره انحصار. مسأله آن ها الان در همه حوزه ها این است که می دانند انحصار دارد شکسته می شود. الان منتقدهای طیف بچه حزب اللهی ها وارد این حوزه شده اند و مستندسازها و جشنواره های مختلف. دیگر این طوری نیست که در یک جشنواره فقط یک طیف آدم بنشیند فیلم نگاه کند و هرجا خواستند هو کنند. امروز بچه حزب اللهی ها هم کنار آن ها می نشینند و هرجا خواستند دست می زنند و هرجا خواستند تشویق می کنند.  
 
در حوزه تولید هم دارد این اتفاق می افتد. این انحصار یا نگاه فاشیستی تا جایی است که می گوید اگر هم قرار است حرف ارزشی به قول این ها زده شود ما باید بزنیم.. عیبی ندارد پول بدهید ما خودمان فیلم ارزشی برای شما می سازیم؛ حتی اگر اعتقاد نداشته باشیم. در مورد انرژی هسته ای، در مورد مسائل امنیتی، در مورد دفاع مقدس هر چه که شما بگویید. ولی وارد نشوید! بدهید ما می سازیم. مدیریت فرهنگی ما هم همین باج را دارد می دهد. گرچه آن ها کار خودشان را می کنند. یعنی می آیند در فیلم دفاع مقدس هم از بی سوادی مسئولین ما استفاده می کنند و فیلم ضدجنگ می سازند. تمام این آثار را هم با پول بیت المال می سازند. یعنی هرجا هم به آن ها اطمینان کرده اند ضربه خودشان را زده اند. حتی اگر فیلم در مورد انقلاب ساخته اند. کار خودشان را کردند دقیقه آخر.  
 
***گفتید که آقای حاتمی کیا. به جای این که مچ تان را بگیرد دست تان را گرفته است. مشخصاً چه کمک هایی به شما کرد آقای حاتمی کیا؟
من خیلی نمی خواهم از او خرج کنم. فقط خواستم تشکر کرده باشم به خاطر حمایت های معنوی اش.  
 
***در رسوایی یکی از سؤالاتی که همیشه همه از شما سؤال کرده بودند این بود که هدف وسیله را توجیه نمی کند.
 
اکثر کسانی که این حرف را زده اند برایشان هدف وسیله را توجیه می کند.  
 
***حالا صرفنظر از این که چه کسی دارد مطرحش می کند این را قبول دارید؟
 
بحث حکمی می شود که اصلاً کجا وسیله است و کجا هدف است. این حرف ها که آیه و روایت نیست. یک حرف ذوقی است. در خود دین ما چیزی داریم به اسم تقیه. یعنی یک وسیله ای گذاشته شده است برای توجیه یک هدف. برای دفاع از ایمان، دفاع از دین، دفاع از جان. این یک اصل نسبی است.
 
***ولی ما یک سری روایات داریم که صحه می گذارد بر این ماجرا.
 
هرکدام از این ها جای من بودند. هدف که هیچ چیز خودشان را هم گم می کردند. یعنی همین آدم هایی که دارند این حرف ها را می زنند. یکی شان در هر انتخاباتی کاندید می شود. اگر این ها جای من بودند و شهرت و موقعیت مرا داشتند، تا به حال باید برای خدایی کاندیدا می شدند. حالا بگذارید جوهر دکترای تان خشک شود، بعد راه بیفتید در این فضاها.  
 
در رسانه های شان تیترهای آن چنانی می زنند، رفتارهای آن چنانی می کنند. یکی از همین کسانی که دارد این حرفها را پشت سر رسوایی می زند، قبلا  سردبیر یک نشریه ای شد، بعد آن موقع در مورد مهاجرانی که گفته بود جنگ ما برادرکشی است، در روزنامه قشنگ نوشته بود ولدالزناء. گفت آن ولد الزنایی که این حرف را زده است، فلان است. من آن موقع گفتم که من به شما در نشریه ام این حرف ها را یاد ندادم. با دشمن خودتان هم نباید با بی دینی برخورد بکنید. طرف مادرش مادر شهید است. شما با مادرش چه کار دارید؟ در خود روایات ما می گوید این حرف ها را نزنید.  
 
این آدم هایی که این حرف ها را می زنند نه روایات را درست می شناسند نه هدف را درست می شناسند و نه وسیله را. هنوز در اول راه هستند. اگر آمدند در سینما و عوض نشدند و آن حرف ها را توانستند بزنند. معلوم است که کارشان درست است.  خود خیلی از این آقایان در جشنواره امسال، فیلمی را انتخاب کرده بودند که با بازیگرش مشکل داشتند. این جا هدف وسیله را توجیه می کند؟

 
این ها دارند این کار را می کنند و من هم نباید در زمین آن ها بازی کنم. اصلاً نباید محل شان بگذارم و اصلاً نباید ببینم شان دیگر. متوجه هستید؟ این ها را خدا هم نمی بیند. یعنی خدا هم یک زمان این آدم ها را می گذارد کنار. بزرگترین اشتباه من این بود که برای برخی از این ها ارزش قائل شدم. یعنی من فکر کردم که اگر برای این ها ارزش قائل نشوم، می گویند که حالا چون پرمخاطب‎ترین فیلم ها را می سازد و چون این قدر شهرت دارد و این قدر فلان دارد تحویل نمی گیرد. هرکدام از اینها جای من بودند هزار باره خودشان را در سیاست و در ثروت و در این چیزها گم کرده بودند. برای من اگر هدف وسیله را توجیه می کرد. وسیله های مشروع را حتی برای اثبات خودم استفاده می کردم.  
 
در یک میزانسن خاص که قرار می گیری فحش دادنت به یک سری از آدم ها نان دارد. حالا این ها می خواهند وارد سینما شوند می گویند ما هم به ده‎نمکی فحش می دهیم و هم به روشنفکران که ثابت کنیم ما نگاه مان نگاه حرفه ای است و نگاه مان نگاه مثلاً صنفی و طیفی نیست. حکایت این ها حکایت برادر حاتم طاعی است. که برای مشهور شدن کارهای عجیب می کرد.   
 
کوبیدن افرادی مثل شاه حسینی و بهمنی با پول سپاه و جشنوراه انقلابی که هنر نیست. همین ها داشته های شما در طیف بچه های حزب اللهی سینما هستند. شما آمده بودید جریان روشنفکری را نقد کنید یا چماق شوید در سر بچه حزب اللهی های سینما؟ کسی نمی گوید که فیلم های این ها قابل نقد نیست. اولین منتقد آثار من آن ها هستند و اولین منتقد آثار آن ها هم من هستم. ولی این که از گرد راه نرسیده بیایید تحقیرآمیز آن طوری با آن ها برخورد کنید نشان می دهد که شما حتی ادب نقد از درون را هم بلد نبودید.  
 
هدف برای شما وسیله را توجیه کرده اتفاقاً وگرنه دینداری این آدم ها در سینمایی به این شکل و  وضع،  مجاهده است و به تعبیر آقا این ها "السابقون السابقون اولئک المقربون" هستند. در جنگ اگر کسی دو تا ترکش بیشتر خورده بود حرمتش را همه حفظ می کردند. خب این ها حتی آن حرمت را هم بلد نیستند حفظ کنند. من در زمین این آدم ها بازی نمی کنم که بخواهند بگویند هدف وسیله را توجیه نمی کند. هنوز که هنوز است دارند اخراجی ها را مغرضانه نقد می کنند.  
 
آقا در رسانه دوبار از اخراجی ها نام برد و دفاع کرد. تو هنوز هم داری به اخراجی ها فحش می دهی بچه حزب اللهی؟ منتقد سینمایی باید کار خودش را بکند من با آن اصلاً کاری ندارم. ولی تویی که شعار ولایت می دهی و کله رئیس جمهوری را کنده ای به خاطر این که مثلاً فلان حرف را نمی زند. آن هم تازه به خاطر این زد و بندهای سیاسی با یک جناح دیگر، حالا داری چه کار می کنی؟
 
این آدم ها همان هایی هستند که به فیلم مشکل دار فلان بچه حزب اللهی سینما حمله می کنند ولی در برابر فیلمهای ضد جنگ خفه خوان می گیرند. آدم می فهمد درد آنها ارزش و انقلاب و اینها نیست بلکه شهرت طلبی است که حالا در نقد سینمایی متجلی شده و فردا هم کاندیدای یک جایی می شوند.
 
این آدم ها را من با سکوت از کنارشان گذشتم. یعنی فقط به خاطر آن حفظ اعتبارشان که دشمن سوءاستفاده نکند. نمی خواهم دشمن فکر کند که مثلاً این جبهه هم شد صد شقه. شاید اصلا از این حوزه هم بروم. مثل دوره "حزب الله" که سرقفلی و همه چیز را کامل دادم به آن ها و آمدم بیرون. وگرنه خودشان که می دانند اولین نسخه فلان نشریه را چه کسی درآورد.  
 
همان موقع همه این بچه حزب اللهی ها می گفتند که این کارها سوسول بازی است. مدعیان این کار می گفتند. این آدم ها می گفتند تظاهرات جلوی صدا و سیما وقتی رهبری نماینده دارد ضد ولایت فقیه است. الان صبح تا شب دارند سخنرانی می کنند علیه این دستگاه و آن دستگاه که حتی رهبری نماینده دارد. ده سال تاخیر دارند. یعنی همین آدم ها ده سال دیگر به این نتیجه می رسند که غیر از نقد باید کار هم بکنند. بیایند فیلم هم بسازند. آن وقت اگر فیلم ساختند و با کله نرفتند در منجلاب سینما، آن وقت می فهمند هدف وسیله را توجیه می کند یعنی چه؟ من از اخراجی های یک تا به حال بیشتر از هشتاد تا بازیگر درجه یک و استار سینما در فیلم هایم بازی دادم. امضای هیچ کدام را شما پای فتنه نمی بینید.  
 
***یعنی شما این تأثیر را روی شان داشته اید؟
نه نمی خواهم این را بگویم. بحث من این نیست. ولی همین نظام میلیاردی دارد خرج می کند و مدام به آن ها پول می دهد و این را مکه می فرستند و آن را فلان می دهد و بهمان می دهد که برایشان رای جمع کنند. شما بچه حزب اللهی اش را در این حوزه نمی توانید نگه دارید. هرکدام می آیند شش ماه بعد چپ می کنند می روند یک طور دیگری می شوند. این آدم ها آمدند منافقین را در فیلم ما هجو کردند. این آدم ها آمدند دشمن را هجو کردند. این آدم ها آمدند فتنه را هجو کردند. در آن شرایط. من می گویم به مراتب بعضی از این ها شرف دارند به آن بچه حزب اللهی ای که در فتنه سکوت کرد و یا این قدر دچار شبهه بود که نمی توانست سریع بیاید از نظام دفاع کند.  
 
باور کنید من ترجیح می دهم یک دشمن مشترکی باشد که همه بچه حزب اللهی ها و اصولگراها با هم متحد باشند در برابر آن چه در حوزه سیاست و چه در حوزه فرهنگ. ولی وقتی آن طرف را حذف می کنند و این ها می افتند به جان همدیگر. خیلی دریده تر و بی تقواتر و بی پرواتر به هم می پرند و پنجه می اندازند روی صورت همدیگر. چون خیلی حریم ها دیگر برای شان شکسته شده است دیگر.  من دشمنی صادقانه قشر روشنفکر را نسبت به خودم به این بی سوادی و جهالت و حسادت خودی ها ترجیح میدهم.
 
***وضعیت سینما اصلاً وضعیت خوبی نیست. بعضی از بازیگران و بعضی از کارگردانان و بعضی از کسانی که مدعی فکر و فرهنگ هستند و در سینما داعیه این را دارند که ما راهبرهای فکری و فرهنگی جامعه هستیم. این ما هستیم که باید به مردم بگوییم مردم چطور زندگی کنید و چه کار کنند. ولی وقتی وارد سینما می شویم می بینیم وضعیت اخلاقی و وضعیت خانواده و ... به هیچ وجه مطلوب نیست. تحلیل شما از این موضوع چیست؟
 
ببینید من بحران امروز جامعه ایران را برخلاف خیلی ها بحران اخلاقیات می دانم. اخلاق و معنویت. این هم مختص سینما نیست. شما بروید در دانشگاه ببینید روابط بین استاد و دانشجو چطوری است. یک تحقیق کنید. روابط بین دانشجویان با همدیگر چطوری است. همه همدیگر را با اسم کوچک صدا می کنند. شما بروید اخلاقیات رسانه ای ما را مرور کنید. ببینید چقدر راحت بی تقوایی می کنند. اگر حدیث راست باشد که "الغیبه اشد من الزناء" گیریم که یک صنفی در این جامعه ما زنا می کنند. رسانه های ما که دارند غیبت و تهمت را انجام می دهند! کدام بدتر است به نظر شما؟ حدیث می گوید که الغیبه اشد من الزناء.  
 
صبح تا شب در این رسانه های حتی اصولگرای ما "اشد من الزناء" دارد صورت می پذیرد. چه نسبت به حزب اللهی ها، چه نسبت به اصولگرایان و چه نسبت به حتی مخالفان سیاسی. این جامعه احتیاج به تحول اخلاقی دارد. این که یک بخشی اش را گوشه رینگ قرار بدهیم فرافکنی است. دهن بسته است که بگویم اتفاقاً بعضی از آدم هایی که من دیده ام مصاحبه می کنند می گویند که بله فساد در سینما هست. طرف تا آخرش را خودش رفته است. بعد حالا چون به او کار نمی دهند و د


ارسال توسط کاربر
شبنم قلی خانی هم از ایران رفت
او يكي از محبوب ترين بازيگران سريال هاي تلويزيوني است. شبنم قلي خاني كه با مجموعه «مريم مقدس» در هجده سالگي خود را به عنوان پديده بازيگري كشورمان مطرح كرد، برای نخستین بار از دلایل اقامت خود در استراليا صحبت مي كند.
[-] اندازه متن [+]

جام فرهنگی؛ او يكي از محبوب ترين بازيگران سريال هاي تلويزيوني است. شبنم قلي خاني كه با مجموعه «مريم مقدس» در هجده سالگي خود را به عنوان پديده بازيگري كشورمان مطرح كرد، برای نخستین بار از دلایل اقامت موقت خود در كشور استراليا صحبت مي كند.

 

خانم قلي خاني كار جديدي روي آنتن تلويزيون نرفته و فيلم جديدي هم از او اكران نشده است و او كم كارترين دوره هنري خود را سپري مي كند.

 

بدون تعارف بايد گفت او يكي از محبوب ترين بازيگران سريال هاي تلويزيوني است. شبنم قلي خاني كه با مجموعه «مريم مقدس» در هجده سالگي خود را به عنوان پديده بازيگري كشورمان مطرح كرد، در هر سريالي كه حضور داشته، موفق عمل كرده و توانسته رضايت مخاطبان را جلب كند. اما حالا يك سالي مي شود كه از خانم قلي خاني كار جديدي روي آنتن تلويزيون نرفته و فيلم جديدي هم از او اكران نشده است و او كم كارترين دوره هنري خود را سپري مي كند.

 

دليل اين كم كاري تا امروز از زبان شبنم قلي خاني بيان نشده بود و اين اولين بار است كه او از اقامت موقت خود در كشور استراليا صحبت مي كند و مي گويد به خاطر موقعيت شغلي همسرش و همچنين ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم، تصميم گرفته مدتي در كشور استراليا زندگي كند و از دنياي بازيگري فاصله بگيرد.

 

مدتي است كه كار جديدي از شما نديده ايم، اين موضوع دليل خاصي دارد؟

نزديك به يك سال است كه به خاطر وضعيت شغلي همسرم و همچنين ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم به كشور استراليا سفر كرده ام. چند ماه اولي كه به اينجا آمده بوديم بيشتر وقتم را به يادگيري زبان انگليسي اختصاص دادم و الان هم مشغول ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم هستم. در اين مدت هم به دليل فشردگي كلاس ها، فرصتي دست نداد به ايران سفري داشته باشم اما الان كه داريم با هم صحبت مي كنيم كارهاي آماده پخشي از من وجود دارد كه فكر مي كنم به زودي يا اكران مي شود، يا از طريق تلويزيون تقديم مردم خوبمان خواهد شد.

 

مگر در ايران در رشته كارگرداني تئاتر تحصيل نكرده بودي؟

 

درست است، من پيش از اين در رشته كارگرداني تئاتر تحصيل كرده بودم و حتي مدت هفت سال در دانشگاه هم مشغول تدريس بودم اما در مورد كارگرداني فيلم، اين رشته را به صورت تجربي دنبال مي كردم و با ساخت هشت فيلم كوتاه مباني ابتدايي آن را تجربه كرده بودم. اما حس كردم اين تجربيات براي ورود به حيطه ساخت فيلم هاي بلند كافي نيست و دوست داشتم يك مقدار اصولي تر و حرفه اي تر با اين مقوله آشنا شوم. احتياج داشتم يك مقدار مسائلي كه طي اين ۱۷ سال سر صحنه آموخته بودم را به صورت آكادميك و به روزتر دنبال كنم. الان حس مي كنم اين تصميم، درست بوده؛ چون ما در سينمايي كار مي كنيم كه خيلي از مسائل ابتدايي هم در آن رعايت نمي شود و قطعاً زماني كه به عنوان كارگردان وارد سينماي ايران شوم، اين موارد را رعايت خواهم كرد.

 

 چه مسائلي؟

يكي از مسائلي كه اينجا خيلي بر آن تاكيد مي شود اين است كه صحنه فيلمبرداري بايد براي همه عوامل امن و بي خطر باشد. اين موضوع يكي از اولين مباحثي است كه در دانشگاه به آن پرداخته مي شود كه سر صحنه فيلمبرداري چه مقدماتي را آماده كنيم تا نيازهاي افراد حاضر در گروه تامين شود تا سلامت افراد به خطر نيفتد. اگر اين مسائل در سينماي ايران هم به خوبي رعايت شود خيلي از اتفاقات تلخي كه سال هاي اخير براي عوامل زحمتكش سينماي ايران افتاده است، تكرار نخواهد شد. خيلي وقت ها خود من با خوردن آب ناسالم سر صحنه بيمار شده ام، اين كوچكترين مسئله را بگيريد و به مرگ پيمان ابدي يا آسيب ديدگي شديد آقاي اصغر شاهوردي برسيد!

 

با توجه به اينكه يكي از بازيگران مورد علاقه تلويزيون بودي، نترسيدي كه اين دوري از فضاي بازيگري باعث فراموش شدنت شود؟

 

تنها مسئله اي كه نسبت به آن نگران نبودم، همين موضوع بود. فكر مي كنم اينكه انسان برود و با دست پر باز گردد خيلي بهتر از آن است كه مدام در معرض ديد باشد و خودش را تكرار كند. فكر مي كنم بد نيست گاهي انسان به خودش اين فرصت را بدهد تا به روزتر شود و در نهايت با تجربه و آگاهي بيشتر به چرخه فعاليت باز گردد.

 

از طرفي در طول اين سال ها بازيگران زيادي بوده اند كه مدت زيادي از بازيگري فاصله گرفتند و وقتي قصد بازگشت دوباره به اين حرفه را داشتند، نه تنها فراموش نشده اند، بلكه با آغوش باز مخاطب مواجه شده اند. مثلاً وقتي با خانم گلچين در اين مورد صحبت مي كردم، ايشان مي گفتند ۹ سال هيچ فعاليتي در زمينه بازيگري نداشتم و بدون هيچ مشكلي دوباره به اين حرفه بازگشتم، يا خانم رزيتا غفاري كه سه سال در خارج از كشور زندگي مي كردند، در اين مورد مي گفتند دقيقاً سه روز بعد از اينكه به ايران بازگشتم، با من تماس گرفتند و قرارداد كار جديدم را امضا كردم.

 

 حتي با توجه به حال و روز بي رمق سينما و تلويزيون هم نگران فراموشي نيستيد؟

نمي دانم تا وقتي كه به ايران باز مي گردم چه شرايطي در سينما و تلويزيون به وجود خواهد آمد اما با توجه به كارهاي پخش نشده اي كه از من وجود دارد، فكر نمي كنم چنين اتفاقي بيفتد. از طرفي بخشي از اتفاقات زندگي به تصميم خود انسان بستگي ندارد و گاهي مجبوري كه از يك سري مسائل فاصله بگيري! من اصلاً دوست نداشتم ايران را ترك كنم اما خب به دليل شغل همسرم اين اتفاق افتاد و من هم از اين فرصت استفاده كردم و به تحصيل در رشته مورد علاقه ام پرداختم تا انشاءالله با دستي پر به كشورم باز گردم.

 

چقدر طول كشيد با فضاي زندگي استراليا آشنا شويد؟

من الان يك سال است كه به استراليا آمده ام و هنوز نتوانسته ام به طور كامل با شرايط اينجا كنار بيايم! برادرم كه بيش از بيست سال است در يكي ديگر از شهرهاي استراليا زندگي مي كند هم هنوز نتوانسته با شرايط اخت شود و خودش را هنوز هم ايراني مي داند. خواهر و مادرم در ايران هستند و دلم پيش آنهاست و مدام از طريق اينترنت و تلفن با آنها صحبت مي كنم. اخبار فرهنگي و سينمايي ايران را دنبال مي كنم و در جريان اتفاقات كشور هستم. زندگي در استراليا را به چشم يك تجربه نگاه مي كنم، تجربه اي كه در آينده به من قطعاً كمك خواهد كرد.

 

 ممكن است كه قيد بازيگري را بزنيد و براي هميشه در استراليا بمانيد؟

نه، اصلاً! فكر نمي كنم اين اتفاق بيفتد و تصميم دارم بلافاصله بعد از اتمام تحصيلم، به ايران بازگردم و در كنار مردم خوب و مهربان كشورم زندگي كنم.

 

 با توجه به اينكه در ايران با مادرتان زندگي مي كرديد و من مي دانم چقدر به هم نزديك بوديد، چرا مادرتان با شما در اين سفر همراه نشد؟

راه دور است و پرواز طولاني و مادرم هم سال ها در ايران زندگي كرده است و سخت است كه بعد از اين همه سال به كشور ديگري بيايد و براي مدتي زندگي را در اين كشور ادامه دهد! ما به هم خيلي وابسته بوديم و اين دوري براي هر دوي ما خيلي سخت است. الان هم كه هر روز با هم صحبت مي كنيم، نگراني خودش را از اين بابت كه مبادا در استراليا ماندگار شوم، بيان مي كند كه من هم هر بار اين اطمينان را به او مي دهم كه قطعاً به ايران باز خواهم گشت.

 

چرا در همان شهري كه برادرتان هم حضور دارد، ساكن نشديد؟

به دليل شرايط كاري همسرم مجبور شديم در شهري ساكن شويم كه با شهري كه برادرم ساكن آنجاست، مقداري فاصله دارد.

 

 ايراني هاي ديگر هم در اين شهر هستند؟

بله، هموطنان ايراني ما در اين شهر هم حضور دارند و حتي چند رستوران ايراني هم وجود دارد كه غذاهاي ايراني به مشتريانش ارائه مي دهد. در جشن هاي سنتي ايراني هم، ايراني ها دور هم جمع مي شوند و فرهنگ ايراني را زنده نگه مي دارند.

 

اين اولين نوروزي است كه در ايران نيستيد، درسته؟

بله، سال گذشته تحويل سال در ايران بودم و نهم فروردين عازم استراليا شدم. نوروز ۹۲، اولين عيدي است كه در ايران و در كنار مادرم نيستم. پ

 

 احتمالاً قرار نيست اولين فرزند شبنم قلي خاني در استراليا متولد شود؟

مادرم هم به شدت اصرار دارد كه من براي اينكه از تنهايي در بيايم، بچه دار شوم. اما خب اينكه من بخواهم در يك كشور غريبه و دور از مادر و خواهرم، بچه دار شوم يك مقدار برايم سخت است و فعلاً در موردش فكر نكرده ام.

 

فكر مي كنم ماخوذ به حيا بودن و خجالتي بودن، دو مقوله تفكيك شده از يكديگر است. من به خاطر تربيت خانوادگي ماخوذ به حيا هستم اما خجالتي بودن را قبول ندارم. شايد به خاطر نقش هايي كه بازي كرده ام اين تصور وجود دارد كه من آدم خجالتي هستم اما در زندگي شخصي هيچ وقت خجالتي نبوده ام و جايي كه حس كنم دارند حقم را پايمال مي كنند، محكم مي ايستم و حقم را مطالبه مي كنم.

 

در مورد سخت بودن حضور در كلاس هم بايد بگويم كه خوشبختانه مشكلي از اين نظر برايم وجود نداشت. از آنجا كه استراليا كشوري است كه از مليت هاي مختلف در آن حضور دارند، اهالي اين كشور خيلي راحت با افراد غير بومي كنار مي آيند و خوشبختانه همه چيز خوب است. اتفاقاً اكثراً تا متوجه مي شدند كه من ايراني هستم خيلي مشتاقانه مي آمدند و سوالاتي در مورد فرهنگ و رسوم ايراني از من مي پرسيدند. شايد جالب باشيد بدانيد كه سينماي مستند در استراليا، رشته مهمي به شمار مي رود و خيلي از كساني كه با من همكلاس هستند، به تماشاي مستند در مورد طبيعت و فرهنگ ايران علاقمندند.

 

 اينجا در استراليا به بازيگر به ديد يك پرنسس نگاه مي كنند و او را پادشاه صحنه مي دانند و احترام خاصي برايش قائل هستند.

 

در مدت زماني كه در ايران تدريس مي كردم، هفته اول كه كلاس تقريباً خالي بود، هفته دوم تا ساعت ۱۱ صبح طول مي كشيد كه كلاس پر شود و در نهايت هفته سوم كلاس ها به قول معروف جان مي گرفت، اما اينجا از همان جلسه اول، كلاس ها با حداكثر ظرفيت و سر ساعت فعاليت شان را آغاز مي كنند.

 

شايد جالب باشد بدانيد عليرغم حاكم بودن قانون در كلاس، رابطه دوستانه اي هم بين بچه ها و اساتيد وجود دارد و حتي بچه ها استاد را با نام كوچكش صدا مي زنند.

 

 اينجا مردم شب ها، خيلي زود مي خوابند و از آن طرف صبح ها ساعت ۶ اكثر مردم در خيابان در حال ورزش هستند.

 

ما هم مجبوريم كه زود بخوابيم چون اكثر مغازه ها ۵ عصر بسته مي شود و ناخودآگاه روز كاري زود به پايان مي رسد و از طرفي كلاس ها هم در ساعت هاي اوليه صبح تشكيل مي شود و براي اينكه سرحال سركلاس حاضر شوم، مجبورم كه شب ها زود بخوابم.

 

شهري كه ما در آن سكونت داريم، يازدهمين شهر گران دنياست. يك سري موارد مثل هزينه سوخت يا اجاره بها خيلي گران است اما نكته اي كه وجود دارد اين است كه يك نوع نسبت بين درآمد و هزينه ها وجود دارد كه تمام اقشار جامعه مي توانند از عهده امور زندگي بربيايند.

 

 شش ماه اول كه آمده بوديم، فيلمنامه هاي زيادي برايم فرستاده شد اما متاسفانه هيچ كدام باب ميل من نبود و سوژه هاي تكراري را دستمايه خود قرار داده بودند كه برايم جذابيت نداشت. بدون شك اگر كاري پيشنهاد شود كه من را وسوسه كند، قطعاً به ايران باز مي گردم و بعد از اتمام پروژه دوباره به استراليا مي روم تا درسم را ادامه دهم.

 

 

منبع: کافه سینما، برترین ها




ارسال توسط کاربر
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 53 صفحه بعد